آماده کردن ضمیر ناخودآگاه برای موفقیت
چگونه ضمیر ناخودآگاه خود را برای موفقیت در زندگی تربیت کنیم؟
در وجود همه افرادی که ذهن هوشیار و درک کننده دارند یک شریک مخفی وجود دارد که تقریبا برای همه مسایل زندگی، پاسخی در آستین دارد. این شریک مخفی را با نام ضمیر ناخودآگاه و بینش درونی می شناسیم.
اگر از مردم بپرسید که ضمیر خودآگاه چه کاری انجام می دهد، پاسخ های متفاوتی دریافت خواهید کرد. برخی تفاوت آن را با سایر ضمایر (نیمه آگاه و ناخودآگاه) در میزان هشیاری و آگاهی آن بیان خواهند نمود. اما اگر ما بگوییم ضمیر نیمه آگاه، هشیار نیست، به طور واضحی این بیان اشتباه است.
پاسخ دیگری که مردم در این خصوص مطرح می کنند این است ذهن آگاه شما محلی جهت تفکر و استدلالهای منطقی است. این پاسخ تفاوت زیادی مابین ضمیر خوداگاه و سایر ضمایر شما قائل نمی شود. ضمیر ناخودآگاه شما انباره ای از احساسات، رفتارها و خاطرات شما است که بسیاری از افکار و برخوردهای شما از این بخش متاثر می شود.
ریچارد بندلر درباره ضمیرناخودآگاه مثال خوبی میزند؛ میگوید: ضمیر ناخودآگاه مثل یک اسب وحشی میماند که اگر بخواهیم خودمان را بیهدف رها کنیم، میتواند ما را به هرجایی ببرد یا مثل یک کشتی میماند که ناخدا ندارد و میتواند هرجایی در اقیانوس برود و غرق شود.
پس این که بتوانیم کنترلی خوب روی ضمیر ناخودآگاه خود داشته باشیم، نکته مهمی در شکل بخشیدن به زندگی مطلوب است. ما همیشه یک وضعیت موجود و یک وضعیت مطلوب داریم و در جهت رسیدن به وضع مطلوب لازم است ضمیرناخودآگاه هدایت شود و اگر حس کردیم ناخودآگاه دارد به بیراهه میرود یا بر اساس یادگیریهای قبلی که داشته، مانع، سر راه ایجاد میکند، باید مانع را از میان برداریم.
خیلی خوب است دانستن این موضوع را یاد بگیریم که هر لحظه در کجا قرار گرفتهایم و برای تشخیص این موضوع، یک تیزحسی نیاز است و برای این تیزحسی خاص نیازمند همکاری و تعامل بین ضمیر آگاه و ناخودآگاه هستیم که این یعنی توجه فوقالعاده به ضمیر ناخودآگاه و تمرکز فوقالعاده بر ضمیر آگاه در مورد موضوعاتی که در ما یا پیرامون ما در حال رخدادن است.
یک اسب وحشی
ضمیر ناخودآگاه چونان یک اسب وحشیست و اگر خوب تربیت نشود ما را میتواند به دوردستهای ناخواسته ببرد و به زمینمان بزند. تربیت ضمیر ناخودآگاه باید مرتبا با نیازها و هدفهایی که داریم هماهنگ شود. ناخودآگاه ما به طور مرتب در حال انجام محاسبات مختلفیست که این محاسبات میتواند حتی بر اساس یادگیریهای غلطی باشد که در کودکی ما رخ داده است.
مثلا ممکن است یک فرد در یادگیریهایش این نکته وجود داشته که اگر مرتبا در خانه باشد و در حال استراحت و تخمه شکستن، پس در حال لذتبردن از زندگی خود است. چنین ذهنیتی، ناشی از تربیت غلط ضمیرناخودآگاه است که البته با تجربه این اتفاق هم همراه است که توام با لذت نیز بوده و چون تجربه و لذت، توامان وجود داشتهاند، تبدیل به یک رفتار شده است. یادمان باشد اگر ما نخواهیم به این تربیت غلط ضمیر ناخودآگاه توجه کنیم، ممکن است بهترین پیشنهادات کاری و مالی و تحصیلی عالی را که در مسیرمان قرار میگیرد؛ به خاطر تربیت غلط ضمیر ناخودآگاه نتوانیم بهرهبرداری کنیم.
گاهی فرد با چندین پروژه ضروری به خانه میآید و به محض اینکه میبیند یک سریال در حال پخششدن است همه کارها را کنار میگذارد و به سریال توجه میکند و در اینجا به دلیل تربیت غلط ضمیر ناخودآگاه در انجام پروژهها و برنامههای ضروری خلل به وجود میآید که تکرارش مضرات زیادی را متوجه زندگی فرد میکند.
وقتی این برنامهریزیها متوقف میشود خودمان در جریان این توقف قرار نمیگیریم و متوجه نمیشویم تحت چه برنامهای ضمیرناخودآگاه به این صورت عمل کرده است. لازمهاش این است که یک تیزحسی داشته باشیم و تشخیص دهیم به چه دلیل من الان دیدن سریال را به انجام کارهایم ترجیح میدهم؟ و به چه دلیل ماندن در خانه و تخمه شکستن را به جلسه کاری مهم ترجیح میدهم؟ یا به چه دلیل خوابیدن تا ساعت ۱۱ ظهر را در مقابل فعالیتهای مفید انتخاب میکنم؟
قانون بیست/ هشتاد
همه این رفتارها ریشه در ضمیر ناخودآگاه دارد. ضمیر آگاه فقط ۲۰ درصد رفتارهای ما را تولید میکند و کاملا قابل کنترل است و ۸۰ در صد تولید رفتار به عهده ضمیرناخودآگاه است که به شکل مستقیم هم قابل کنترل نیست. این رفتارها میتوانند ناهنجار باشند؛ آن هم به دلیل یادگیریهای غلط ما؛ یا اینکه در یک مقطعی مناسبمان بوده باشند و در مقطعی دیگر که زمان حال باشد، دیگر مناسب نباشند.
مثل فردی که به خانوادهاش وابسته است و در مقطع جوانی و نوجوانی هرکاری از دستش برمیآمده انجام میداده است؛ ولی وقتی خود دارای همسر و فرزند میشود میخواهد به همان صورت، تمام وقت خود را صرف پدر و مادر کند و از همسر و فرزند خود دریغ کند که اینجا یک تربیت غلط رخ داده است و باید ریشهاش را در ضمیر ناخودآگاه جست و نسبت به رفع آن اقدام کرد. ضمیر ناخودآگاه در شرایط خاص، مثل شرایط هیپنوتیزم، پذیرش دارد و میتوان یک برنامه را تغییر داد یا جایگزینش کرد.
هدف ضمیر ناخودآگاه، ایجاد امنیت، رفاه و آرامش است. اگر ضمیر ناخودآگاه، خوب تربیت نشده باشد، این اهداف را فقط در خانه میبیند و کاری میکند که فرد پای خود را از خانه بیرون نگذارد و اگر در جمع دوستان این امنیت، رفاه و آرامش را درک کرده باشد، ممکن است هیچوقت نتواند آن جمع را ترک کند. طبیعتا چون هدف ضمیر ناخودآگاه، ایجاد امنیت، رفاه و آرامش است پس هرعاملی را که بخواهد در حصول این ویژگیها خلل این کند، ازفرد دور میکند.
این در حالی است که ما میتوانیم یک برنامه به ضمیر ناخودآگاه دهیم و امنیت و رفاه و آرامشی دائم براساس تلاش و همچنین نیازهایی که آبراهام مازلو مطرح میکند، داشته باشیم و این میتواند داشتن یک کارخوب و داشتن یک سرپناه خوب باشد. یادمان باشد اگر ضمیرناخودآگاه را بتوانیم به خوبی تربیت کنیم به امنیت، رفاه و آرامش دائمی خواهیم رسید.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.